ملينا جونملينا جون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره
رضا جونرضا جون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

ملینا عشق کوچولوی ما

سفر سبز

رست قبليمون رو نزديک به يه هفته زودتر برگشتيم عسلو چون اسباب کشي داشتيم و روز سه شنبه مصادف با روز مبعث اسباب کشي کرديم و رفتيم خونه خودمون.تو عزيز دلم هم مرتب ميگفتي اينجا خونه قشنگه خودمونه . من اينجا رو خيلي دوست دارم و يه شب که برگشتيم خونه قبلي گفتي بريم خونه قشنگه نيايم خونه عسلويه.(طوري که انگار خونه جديدم تو عسلو نيست)گفتم مامان جون من تمام خاطره هاي تو رو تو اين خونه دارم اون وقت تو اينقدر بدت اومده. خلاصه  اینکه تو اين مدت هم دختر خوبي بودي و يه بار هم بردمت جشني که تو منطقه به مناسبت نيمه شعبان برگزار کردن و از اونجا که خوشت اومده بود بعدش ميگفتي مامان منو ببر جشن. یه تکیه کلام هم پیدا کردی که تا حرفی رو می زنی در تاییدش ب...
24 خرداد 1393

این چند روز

عسل مامان این سری از رستمون رو با خاله ماریه و نیکادل جون از عسلویه عازم بوشهر شدیم چون خاله فاطمه یه دختر ناز و کوچولو به اسم مهدیس دنیا آورده بود.تو هم که اینقدر قشنگ قربون صدقش می رفتی و می گفتی عزیزم ، جونم ، نفسم و بعد آروم می بوسیدیش.  خلاصه از روز پنجشنبه تا یکشنبه صبح که عازم شیراز شدیم اونجا بودیم. تو این مدتی که شیرازیم بخاطر مشغولیت زیاد وقت نکردیم خیلی جایی ببریمت ،فقط یه سر باغ ارم بردمت اونهم چون اردیبهشت ماه بود و نمی شد از زیبایی اونجا چشم پوشید و امروز هم که با خاله اینا و دایی ناهار رفتیم رستوران نفت و یه کم تو پارک بازی کردین و بعد از اونجا کلاس حج رفتیم و برگشتیم. شما هم این مدت بعضی وقتها یه حرفای با مزه ا ی...
2 خرداد 1393
1