سفر سبز
رست قبليمون رو نزديک به يه هفته زودتر برگشتيم عسلو چون اسباب کشي داشتيم و روز سه شنبه مصادف با روز مبعث اسباب کشي کرديم و رفتيم خونه خودمون.تو عزيز دلم هم مرتب ميگفتي اينجا خونه قشنگه خودمونه . من اينجا رو خيلي دوست دارم و يه شب که برگشتيم خونه قبلي گفتي بريم خونه قشنگه نيايم خونه عسلويه.(طوري که انگار خونه جديدم تو عسلو نيست)گفتم مامان جون من تمام خاطره هاي تو رو تو اين خونه دارم اون وقت تو اينقدر بدت اومده. خلاصه اینکه تو اين مدت هم دختر خوبي بودي و يه بار هم بردمت جشني که تو منطقه به مناسبت نيمه شعبان برگزار کردن و از اونجا که خوشت اومده بود بعدش ميگفتي مامان منو ببر جشن. یه تکیه کلام هم پیدا کردی که تا حرفی رو می زنی در تاییدش ب...
نویسنده :
مامانی
10:13